خلاصه
"بیشتر ، بیشتر ... خودت را در من از دست بده ..." این صدای گرم و سنگین مرد و زن در یک سالن در نیمه شب است. آنها به یک دلیل به طور مداوم در آنجا خیس می شوند - زیرا ، یوی ، این دلیل یک دیدار متحیر کننده در مصاحبه با میاکو ، یک سو ab استفاده کننده از گذشته است. با این حال ، میاکو دیگر از هویت یویی آگاهی ندارد و آزادانه داستان زندگی خود را به اشتراک می گذارد ... آن زمان بود که یویی انتقام گرفت. او شوهر میاکو ، کازویا را سرقت می کرد و هر چیز گرانبها و شادی آور زندگی اش را می شکست - با دیدن بدن یوی ، بی خبر کازویا او را به تخت فرو می برد - "شما می توانید هر کاری را که می خواهید برای من انجام دهید ، خوب؟ همه چیز تازه شروع شده است ... "